قانون اساسی آینده ایران
تدوین قانون اساسی ایران ،حقوقدان،متخصص حقوق بینالمل نیره انصاری
| ||
[ چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ ] [ 20:12 ] [ Nayerehansari ]
 همایش بزرگداشت احمد کسروی حاکمیت قانون یکی از اصول مهم و برجسته در حقوق اساسی و اداریِ کشورها اصل حاکمیت قانون است که به موجب آن ایجاد امور عمومی و صدور اوامر از مقامات اداری و اجرای هر عمل از ناحیه مامورین دولت باید بر اساس قانون یعنی * قاعده کلی و عامی * باشد که پیش از آن از سوی مقام صلاحیتدار وضع و اعلام شده است. مفهوم حاکمیت قانون به موجب نظریه ی حاکمیت قانون استفاده خودسرانه و مستبدانه از قدرت در تصمیم گیری های حکومتی مردود است. [ چهارشنبه هفتم مهر ۱۴۰۰ ] [ 20:7 ] [ Nayerehansari ]
[ پنجشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 19:41 ] [ Nayerehansari ]
آدم ربایی و جرائم مشابه برون مرزي! گروگانگیری در دو سطح ارتکاب می یابد: در سطح داخلی مانند گروگان گرفتن افراد برای اخاذی یا گروگانگیری پس از ارتکاب سرقت یا جنایت علیه افراد که این اقدام ممکن است صرفا به دلیل اخذ تامین از پلیس و گریز از مهلکه باشد. در سطح بین المللی، مانند به گروگان گرفتن اتباع کشورهای خارجی که معمولا با انگیزه های سیاسی یا برای تحت فشار گذاردن دولتها به منظور آزاد ساختن زندانیان آنها انجام می گیرد. برای نمونه، تسخیر سفارت امریکا (بخوانید از دیوار سفارت بالا رفتن) در ایران(1979) توسط «خط امامی ها...» وبه تبع آن به گروگان گرفتن افراد حاضر در آن مکان تحت فشار قرار دادن دولت امریکا برای استرداد شاه بود. این امر تا آنجا اهمیت یافت که برای انتقاد ازعملکرد جیمی کارتر از اصطلاح « امریکای به گروگان گرفته شده» استفاده کردند. تبعات مخرب این اقدام غیرانسانی در سطح بین الملل موجب جرم انگاری آن در نطام کیفری بین الملل شده است. از این حیث، نخستین بار در بند2ماده6 از اساسنامه ی نورنبرگ قتل گروگان ها به عنوان یکی از مصادیق نقض قوانین وعرف های جنگی؛ جنایت جنگی محسوب شد. در پی آن، در قسمت دوم از بند1ماده3 کنوانسیون های ژنو1949 به ممنوعیت به گروگان گرفتن اشخاص غیرنظامی تاکید شد. سپس کنوانسیون بین المللی علیه گروگان گیری مصوب1979 به عنوان مهمترین سند بین المللی، برای مقابله با این جرم، به بیان تعریف این جرم و الزام کشورهای عضو در مقابله با آن پرداخته است. نگرانی جامعه بین الملل از بهره برداری از این اقدام غیرانسانی به منزله ابزاری در دست گروه های تروریستی برای فشار به دولتها موجب شد که سازمان ملل در قطعنامه 687/8آپریل1990، ضمن محکوم کردن تروریسمِ بین المللی با اشاره به کنوانسیون بین المللی علیه گروگانگیری، این عنوان را یکی از مصادیق تروریسم بین المللی محسوب ودر نهایت به موجب ماده 8 اساسنامه دیوان کیفری بین المللی این جرم، یکی از مصادیق جرائم جنگی نیز جرم انگاری شد. جمهوری اسلامی همواره «اتباع خارجی» و «دوتابعیتی»را در داخل به اتهام جاسوسی بازداشت و زندانی می کند. با توجه به اینکه هیچگاه نتواسته «جاسوس» بودن آنها را به اثبات برساند. از جمله خانم کایل مور گیلبریت را که به اتهام جاسوس ایسرائیل و اقدام علیه امنیت ملی به ده سال زندان محکوم شده بود در 25 نوامبر2020 با سه زندانی ایرانی( سعید مرادی، محمد خزایی و مسعودصداقت زاده) که در بمب گذاری علیه دیپلمات های ایسرائیلی در تایلند دست داشتند ودر حقیقت سه جنایتکار تروریست، مبادله شد! همچنین وضعیت دکتر احمدرضا جلالی پزشک و پژوهشگر ایرانی که گروگانی است در اختیار جمهوری اسلامی که در معرض خطر اعدام قرار دارد. حال آنکه گروگانگیری دو تابعیتی ها و مبادله اشان با تروریست ها (اسدالله اسدی یا حمید نوری) یک رفتار غیرمتعارف بین المللی است. نوام چومسکی أساسا آدم ربایی و تروریسم را سلاح قدرتمندان می داند و نه ضعیفان. به هر روی اگرچه ایجاد رعب و وحشت در میان عموم مردم همواره در تروریسم مدنظر بوده است. به هر حال با وجود اسناد تنبیهی و پیشگیرانه بین المللی در مقابله با تروریسم، وضعیت ناموفق مبارزه با تروریسم بیانگر این است که چارچوب سیاسی / حقوقی در خصوص مبارزه با تروریسم کاملن ناکارآمد بوده است. بنابرآنچه پیش گفته، کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم (Terrorist Financing Convention) موسوم به سیافتی (CFT) که کنوانسیونی بینالمللی است و در سال 1999 به منظور مقابله با تأمین مالی تروریسم توسط سازمان ملل متحد تصویب شدهاست. ...و دیگر الحاق به کنوانسیون [CFT] و پالرمو بوده که با هدف مقابله با تأمین مالی گروه های تروریستی و قاچاقچیان مواد مخدر تشکیل شده است. یکی از دلائل عدم الحاق جمهوری اسلامی به این کنوانسیون ها، همانا مغایرت داشتن اهداف نظام اسلامی یعنی کمک رسانی نیروهای انسانی و مالی به گروه ها و سازمانهای تروریستی بوده است. از دیگر نکات قابل تحمل این است که قرار دادن سپاه در فهرست گروههای تروریستی در چنین شرایطی صورت گرفته که موجبات تشدید تنش در منطقه را افزایش میدهد به ویژه که سپاه در سوریه و عراق حضور «مستشاری» دارد. حتا رویترز تهدیدات قبلی فرمانده سپاه علیه آمریکا در کشورهایی مانند عراق را «شوم» تلقی کرده زیرا که در این کشور نیروهای متحد رژیم جمهوری اسلامی در مجاورت نیروهای آمریکا مستقر هستند. اما افزون بر این موارد قرار گرفتن سپاه در لیست تروریستی برای اقتصاد در ایران تبعاتی منفی داشته است. اقدام آمریکا علیه سپاه نه تنها اعضای این نهاد نظامی [شده] را در سفر به خارج از ایران در معرض بازداشت یا استرداد به آمریکا قرار میدهد بر مبنای قانون استردادمجرمان. از این بیش تنش زدایی میان رژیم ج.ا و آمریکا را در آینده دشوارتر می کند. از این بیش دولت کانادا نیز بر اساس لایحۀِ (169) مصوبۀِ (19 سپتامبر2001) تعریف گسترده ای از تروریسم ارائه می دهد. بر پایه این تعریف تازه، اقدام تروریستی عبارت است از: - فعالیتی که در داخل و یا خارج از کانادا صورت پذیرد و بر اساس هر یک از کنوانسیون ها و پروتکل های ضد تروریستیِ ملل متحد «تعرض» محسوب گردد؛ - با اهداف سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیکی صورت گرفته و از طریق کشتن عامدانه، صدمه و به خطر انداختن جدی حیات یک فرد رعب ایجاد کند و یا دولت را وادار به یک اقدام رعب آور نماید. ش همچنین وزارت دادگستری اتحادیه اروپا در خصوص تعریف تروریسم اینگونه بیان می کند: -« تروریسم عملی است که سبب ایجاد تنش، وحشت و ترس شده، دولت یا سازمان بینالمللی را تحت فشار قرار داده و بی نظمی سیاسی و اجتماعی را در دولت و سازمان بینالمللی به وجود می آورد.» بر اساس ماده (1) «کنوانسیون سازمان کنفرانس اسلامی به منظور مقابله با تروریسم»، تروریسم به هر اقدام خشونت آمیز با تهدید به آن گفته میشود که صرف نظر از مقاصد مرتکبین آن به منظور ارعاب مردم یا تهدید آنان صورت میگیرد و موجب به خطر انداختن جان یا امنیت آنان یا آسیب رساندن به محیط زیست یا به یکی از تأسیسات یا اموال خصوصی یا عمومی گردد. حال آنکه سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف/PLO) از منظر برخی یک نهاد تروریستی است که فاقد مشروعیت بوده و برای نیل به آرمانهای خود به یک سلسله شیوه و روشهای خشونت آمیز و «غیر قابل پذیرش»دست می یازد. و به عکس برخی از دیگر کشورها، سازمان یاد شده را نماینده قانونی مردم ستمدیده میدانند که به خشونت لازم و قابل توجیه (و نه تروریسم) به منظور دست یابی به اهداف عادلانه و اجتنابناپذیر خود متوسل می شود. دولتهای ستیزه جویی همچون لیبی، سوریه و جمهوری اسلامی به سازمانهای تروریستی و حمله به اروپاییان و امریکایی ها کمک کردند. پرواز شماره 103 خط هوایی پان امریکن در 1988 از فرانکفورت به نیویورک که هنگام پرواز بر فراز اسکوتلند در منطقه لاکربی منفجر شد...نشان از دخالت گروه های تروریستی مستقر در سوریه و ایران داشت. در حقیقت تروریسم تحت حمایت دولتها نیز غالبا بخش تفکیک ناپذیری از تروریسم بین المللی است. اگرچه رویکردهای متفاوت و حتا برخوردهای دوگانه با مسأله تروریسم در جهان امروز، «تابعی از شرایط سیاسیِ داخلی و بینالمللی گشته که البته آثار مخرب و منفی آن بر هیچکس پوشیده نیست. و این در حالی است که میراثی از«ایمانوئل کانت، نظریه پرداز «حقوق طبیعی» در زمینۀِ اخلاق برجای مانده که این چنین میگوید:« احکامی اخلاقی وجود دارد که نمیتوان بر حسب ملاحظات تجربی و موقعیتی زیر پا نهاد. این احکام، قابل بازنمایی اند و به حیطۀِ جرم، جنایت و شر تعلق دارند و ضروری است که در قوانین ملی و بینالمللی مجازات هایی برایشان در نظر گرفته شود و نیز دولت ها آنها را در قوانین خود بگنجانند و به طور کامل بدانها واقعیت و عینیت بخشند و گرنه مجازیم بدین کار وادارشان کنیم(حق دخالت انسان دوستانه یا قانونی).» تجربه کلیسا نشان داد که اجماع بر سر مفهوم «شر» از مفهوم «خیر» آسانتر است. به این معنا که برای رهبران کلیسا همواره سادهتر بود که «مُحَرَمات» را تعیین کنند و به زهد و پرهیز خرسند باشند(ظاهراً) تا اینکه مشخص نمایند چه کارهایی واجب است و بارها مهمتر و نظرگیرنده تر اینکه هر سیاستی که شایسته این نام باشد، بی تردید بر شیوه ای متکی است که (مردم زندگی و حقوق شان را بدان شیوه بازنمایی می کنند!) بدین اعتبار اگرچه مجموعهای از اصول بدیهی وجود دارد که میتواند به اجماعی همگانی استحکام بخشد و صحت و درستی خود را به کرسی بنشانند. اما قدرمتیقن این چنین نیست و «فلسفه اخلاقی»ییِ متناقض و نامنسجم وجود دارد و آشکار است که واقعیت امر چیزی نیست جز خودخواهیِ افسارگسیخته، از بین رفتن یا شکنندگیِ بسیار سیاستهای رهایی بخش و جهانی شدنِ رقابتِ وحشیانه. آدم ربایی، گروگانگیری و جرائمی مشابه چون تروریسم پدیده ای است چند وجهی و چند بُعدی به این معنا که هم فهم ریشه ها، خاستگاه، شاخص ها و مصادیق آن و همچنین شناخت راهکارها و شیوه های موثر برخورد و مقابله با آن باید بدور از نگاه های تک بُعدی و یکجانبه گرایانه باشد. درغیر اینصورت اهداف، سیاست ها و راهبردهای تروریست ها را علیه خودمان دعوت کرده ایم. «آدم ربایی و گروگانگیری از سوی رژیم اسلامی در ایران در واقع نشانگر رویکرد ضد دیپلماسی آن است» و یادآوری میکند که «جمهوری اسلامی، از زمان شکل گیری در سال 1979، همواره از هنجارهای بینالمللی سرباز زده و از اتکا به دیپلماسی و گفتگو برای کاهش اختلافات با دیگر کشورها طفره رفته است». پایان سخن به نظر این قلم برای پیشگیری از رویکرد «آدم ربایی/گروگانگیریِ» رژیم اسلامی، همکاری جامعه جهانی به ویژه سازمانهای حقوق بشری از ضروریات است. نخست، مسئولیت مدنی و کیفری باید متوجه آمران (علی خامنه ای و...)، عاملان و مجریان این اقدامات باشد. کشورهای غربی، از جمله ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، انگلستان، کانادا ، سوئد و استرالیا، باید تا آنجا که ممکن است، با اتکا به قانون « مگنیتسکی»، تحریمهای هدفمند علیه سه قوه (مقننه، قضاییه و مجریه)اسلامی و مجریانِ گروگان گیر را افزایش دهند. این کشورها باید یک قرارداد چند جانبه تنظیم نموده تا با اتکا به آن علیه هرگونه گروگان گیری از سوی دولتها، به ویژه نظام اسلامی در ایران مشترکاً تلاش کنند. آنها باید به عنوان پیش شرط هرگونه توافق سیاسی در آینده، اعلام نمایند كه افزون بر آزادی بی درنگ همه گروگانها توسط جمهوری اسلامی، اِعمال هرگونه «آدم ربایی و گروگان گیری» توسط این دولت و یا هر دولت دیگری که مستقر خواهد شد به منزله قطع کامل روابط سیاسی و اقتصادی جامعه جهانی با دولت گروگانگیر خواهد بود. با توجه به قوانین موجود و احکام فقهی در جرائم یاد شده و به ویژه تصویب قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1392 ناسخ و منسوخ قوانین در تعدد و تکرار و تعلیق مجازات را مشخص و تبیین نمودیم. وبه این نتیجه رسیدیم که ماده 621 قانون مجازات اسلامی و قانون مبارزه با قاچاق انسان جوابگوی نیازهای حقوقی جامعه نمی باشد و کاستی های فراوانی در آن مشاهده می شود که خود می تواند موجبات سوء استفاده مجرمین حرفه ای شود. منابع؛ /قانون اساسی جمهوری اسلامی / قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 و 1392 / حقوق جزای اختصاصی، دکتر ایرج گلدوزیان، چاپ انتشارات دانشگاه تهران،1397 / قانون تشدید مقابله با اقدامات تروریستی مصوب 1368 / کنوانسیون ژنو مصوب1949 / کنوانسیون بین المللی علیه گروگانگیری مصوب 1979 / اساسنامه دیوان کیفری بین المللی نیره انصاری، حقوق دان، متخصص حقوق بین الملل و کوشنده حقوق بشر 16،9،2021 [ پنجشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 19:39 ] [ Nayerehansari ]
[ چهارشنبه دهم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 12:53 ] [ Nayerehansari ]
حقوق متهمین/ محکومان بیمار [ چهارشنبه دهم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 12:52 ] [ Nayerehansari ]
[ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 10:31 ] [ Nayerehansari ]
هک کردنِ دوربین های زندان اوین [ پنجشنبه چهارم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 10:28 ] [ Nayerehansari ]
[ جمعه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:23 ] [ Nayerehansari ]
#ايران، مستعمره روسيه و چين «استقرار پایگاه نظامی یک کشور در کشورِ دیگر به مفهوم آن است که کشور میزبان، اجازه هیچ گونه دخل و تصرفی در پایگاه مذکور با اقدامهای انجام یافته در آن را ندارد و در واقع استقرار چنین پایگاهِ نظامی به معنای حاکمیت یک کشور در قلبِ کشور دیگر و نقض حاکمیت ملی کشور میزبان است. اصل (146) قانون اساسی، که برخی مخالفت شان با همکاریِ ایران و روسیه را در پسِ آنها پنهان کرده اند، «ممنوعیتِ استقرارِ یک پایگاهِ نظامیِ خارجی در ایران» را به روشنی بیان کرده است. اما کمی تأمل (و حتا نه بر اساس دانش حقوقی یا سیاسی) برای درک تفاوت میان «استقرار پایگاهی نظامی در ایران» و «اجازهِ استفاده محدود روسیه از پایگاه نظامی نوژه»، مشهود است! ممنوعیت هر نوع قرارداد استعماری در این باره چندی پیش اخباری به نشر سپرده شد، مبنی بر اینکه موشک های روسی برای پرتاب از دریای خزر به خاک سوریه، از آسمان ایران گذشته اند. در خصوص نفی استقرار هرگونه پایگاه نظامیِ خارجی در کشور، اصل (146) قانون اساسی به روشنی مقرر می دارد:« استقرار هر گونه پایگاه نظامیِ خارجی در کشور هر چند به عنوان استفاده های صلح آمیز ممنوع است.» حال آنکه در خصوص تشکیل شورای عالی امنیت ملی میتوان به اصل (176) قانون اساسی استناد نمود که درباره فلسفه تشکیل شورای عالی امنیت ملی می گوید:«به منظور تأمین منافع ملی و ...تمامیت ارضی و … شورای عالی امنیت... تشکیل می گردد.» اکنون با توجه به توجیهِ توجیه گرانی مانند رئیس شورای عالی امنیت ملی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی که ادعا میکنند واگذاری فرودگاه کشور به نیروی هوایی یک کشور بیگانه مصداقِ تشکیل «پایگاه» نیست! [شاید هم درواقع اینطور نباشد!] پرسش اساسی این است که: نیره انصاری، متخصص حقوق بین الملل خصوصی، نویسنده و پژوهشگر [ جمعه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:21 ] [ Nayerehansari ]
#ايران، مستعمره روسيه و چين «استقرار پایگاه نظامی یک کشور در کشورِ دیگر به مفهوم آن است که کشور میزبان، اجازه هیچ گونه دخل و تصرفی در پایگاه مذکور با اقدامهای انجام یافته در آن را ندارد و در واقع استقرار چنین پایگاهِ نظامی به معنای حاکمیت یک کشور در قلبِ کشور دیگر و نقض حاکمیت ملی کشور میزبان است. اصل (146) قانون اساسی، که برخی مخالفت شان با همکاریِ ایران و روسیه را در پسِ آنها پنهان کرده اند، «ممنوعیتِ استقرارِ یک پایگاهِ نظامیِ خارجی در ایران» را به روشنی بیان کرده است. اما کمی تأمل (و حتا نه بر اساس دانش حقوقی یا سیاسی) برای درک تفاوت میان «استقرار پایگاهی نظامی در ایران» و «اجازهِ استفاده محدود روسیه از پایگاه نظامی نوژه»، مشهود است! ممنوعیت هر نوع قرارداد استعماری در این باره چندی پیش اخباری به نشر سپرده شد، مبنی بر اینکه موشک های روسی برای پرتاب از دریای خزر به خاک سوریه، از آسمان ایران گذشته اند. در خصوص نفی استقرار هرگونه پایگاه نظامیِ خارجی در کشور، اصل (146) قانون اساسی به روشنی مقرر می دارد:« استقرار هر گونه پایگاه نظامیِ خارجی در کشور هر چند به عنوان استفاده های صلح آمیز ممنوع است.» حال آنکه در خصوص تشکیل شورای عالی امنیت ملی میتوان به اصل (176) قانون اساسی استناد نمود که درباره فلسفه تشکیل شورای عالی امنیت ملی می گوید:«به منظور تأمین منافع ملی و ...تمامیت ارضی و … شورای عالی امنیت... تشکیل می گردد.» اکنون با توجه به توجیهِ توجیه گرانی مانند رئیس شورای عالی امنیت ملی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی که ادعا میکنند واگذاری فرودگاه کشور به نیروی هوایی یک کشور بیگانه مصداقِ تشکیل «پایگاه» نیست! [شاید هم درواقع اینطور نباشد!] پرسش اساسی این است که: نیره انصاری، متخصص حقوق بین الملل خصوصی، نویسنده و پژوهشگر [ جمعه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:20 ] [ Nayerehansari ]
[ شنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:8 ] [ Nayerehansari ]
از تحلیف ابراهیم رئیسی تا محاکمه [ شنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:5 ] [ Nayerehansari ]
[ شنبه نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 21:1 ] [ Nayerehansari ]
«مرزبانی فضای مجازی» [ شنبه نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 20:59 ] [ Nayerehansari ]
[ سه شنبه پنجم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 11:7 ] [ Nayerehansari ]
کوچ اجباری جوانان دگرباش ایرانی مهاجرت پدیدهای است که در فرهنگ و تاریخ بشر و البته ایرانیان سابقهای به درازنای تاریخ دارد (پرچمدار ادبیات مهاجرت در ایران، نویسندگان شهیر و نامی چون بزرگ علوی و صادق هدایت بودند). با بررسی تمام جوانب آن، آشکار است که انگیزههای مهاجرت [اجباری] در سالهای اخیر از میهنمان بیش از هر مطلب دیگری وابسته به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است و شاید به همین جهت باشد که ایرانیان در میان سایر اقلیتها از آمار بالای مهاجرت برخوردارند و به سادگی میتوان خروج از کشور را با رویدادها و شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخل ایران هم پیوند دانست. دکتر نیره انصاری حقوقدان نویسنده و پژوهشگر [ سه شنبه پنجم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 11:6 ] [ Nayerehansari ]
[ یکشنبه سوم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 6:56 ] [ Nayerehansari ]
قیام تشنگان آزادی ـ دکتر نیره انصاری [ یکشنبه سوم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 6:54 ] [ Nayerehansari ]
[ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 16:28 ] [ Nayerehansari ]
به ایران بیاندیشیم! [ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 16:26 ] [ Nayerehansari ]
[ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 12:2 ] [ Nayerehansari ]
بحران آب در جنوب ایران اگرچه کشاورزان خوزستانی هم حاضر نیستند سیاست ممنوعیت کشت برنج را بپذیرند، آنها میگویند به دلیل شور بودن زمین های خوزستان و نیاز اراضی به زهکشی ناگزیر به کشت برنج هستند. هرچند که حضور (200) کارخانه شالی کوبی و دغدغه بیکاری هزاران کارگر نیز بی تاثیر نیست. در ارزیابی دستاوردها و چالش های محیط زیستی ایران در سالی که گذشت سه موضوع در اولویت سیاستگذاری قرار داشت؛ بحران تامین آب ، بحران ریزگَردها و بحران آلودگی هوا. دلائل و عوامل بحران آب در جنوب ایران [ جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ ] [ 11:58 ] [ Nayerehansari ]
[ شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 19:29 ] [ Nayerehansari ]
اگر بتوان گفت که این همان عرصه شهروندی، عرصه حیاتِ سیاسی، جدا گشته از عرصه حیات خصوصی، است، پیشاپیش مساله را کنار گذاشته اید. نکته دقیقا این است که آن خطی که قرار است یک زندگی را از زندگی دیگر جدا کند، کجا ترسم می شود؟
[ شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 19:27 ] [ Nayerehansari ]
[ شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 21:19 ] [ Nayerehansari ]
تحلیلی بر چگونگی تنظیم و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی و ایرادهای وارده بر آن
بر اساس اسناد طبقه بندی شده ی محرمانه در واشینگتن ابراهیم یزدی رابط میان دولت وقت امریکا( جیمی کارتر) و [آقا] ی خمینی بنیانگزار جمهوری اسلامی بوده و در فرانسه تحت عنوان رئیس ستاد طراحی و برنامهریزی، با مشاور سیاست خارجی آمریکا «ریچارد کاتن» به رایزنی و تنظیم برنامهها مشغول بود. و نیز به موجب ادعای صادق خلخالی، بازپرس دادگاه انقلاب در زمان محاکمه ژنرال های ارتش شاهنشاهی ایران از جمله تیمسار مهدی رحیمی بوده است. بر اساس همان اسناد محرمانه واشینگتن وی مانع از انتشار تصاویراعدام شده ی چهار ژنرال ارتش در پشتبام مدرسه رفاه گشت. همچنین وی در فرایند و تدوین قانون اساسی به نحوی خاص و نیز پرداختن به «چیستیِ» جمهوری اسلامی! نقش بسیار اثرگذاری را ایفا نمود. در خصوص چیستی جمهوری اسلامی ایشان نظر روح الله خمینی در فرانسه را مستند قرار می دهد که در پاسخ به پرسش خبرنگاران درباره نوع حکومت و نظام سیاسی پس از رژیم پهلوی که گفته بود:« ما میخواهیم جمهوری داشته باشیم؛ منظور از جمهوری نیز همین جمهوری است که در فرانسه وجود دارد. تنها چون ما مسلمانیم، باورهایمان را در نظر خواهیم داشت و رعایت خواهیم نمود.» اما آنچه از نوشتارها و تحریر خاطرات نخستین افراد پایه گذار جمهوری اسلامی بدست می آید، در خصوص «چیستیِ» جمهوری اسلامی دو راه پیش روی آنان بود: - اینکه [آقا] ی خمینی میتوانست از صاحب نظران، روحانیون، حقوق دانان و جامعه شناسان دعوت نمایند تا در نتیجه بحق و فحص «چیستیِ» این نظام مشخص گردد. - راه دوم این بود که یک قانون اساسی تازه نوشته شده و از آن طریق این چیستس بر مردم روشن گردد. طبیعی است که اگر بنابر گزینش راه نخست بود، با توجه به تنوع و تعدد افکار و نظریههای گوناگون این گروه از پایه گذاران دچار مشکلات فراوان می گشتند و بدین اعتبار راه دوم یعنی تدوین قانون اساسی تازه را برگزیدند تا بتوانند به گونهای «چیستی جمهوری اسلامی » را تعریف و تبیین نمایند.که قدرمنیقن این امر مستلزم موافقت و ابرام[ آقا] ی خمینی و نظریههای دیگر مراجعی چون [آقا] یان گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی میتوانست به مورد اجراء گذارده شود. در این باره تنها ایراد از سوی گلپایگانی مطرح شده بود که متناظر بر قید مرد و مسلمانِ شیعه اثنی عشری بودن رئیس جمهور بود! در این خصوص [آقا] ی یزدی می گوید:« … با آقای خمینی قدری بحث طلبگی کرده و توضیح دادم که بنابر فرهنگ و جامعه مردسالار ایران، به این زودیها یک زن کاندیدای رئس جمهوری نمیشود و اگر چنین شود، رأی نخواهد آورد.» وی می افزاید:« اکثریت جامعه ایران شیعه هستند و یک «غیر شیعی» دراین جامعه رأی اکثریت را نخواهد داشت.«(!) وی در جایی دیگر ادامه می دهد:« ...ما چه این امر را قید کنیم و چه نکنیم، یک زن و بهخصوص کسی که «شیعه» هم نباشد بنابر رأی مردم در ایران رئیس جمهور نمیشود و بهتر آنست که این شروط را قید نکنیم. در این صورت میتوان به کشورهای دیگر مانند پاکستان و هندوستان و… اعتراض نمود که چرا اجازه نمیدهید «شیعیان» نامزد ریاست جمهوری شوند و شرط مذهب برای رئیس جمهور شدن را در قانون اساسی قید کرده اید!». البته این استدلال مورد موافقت روح الله خمینی واقع شد؛ اگرچه آقای گلپایگانی از پذیرش این امر نکول نموده و اعلام کرد:« من زیر بار نمیروم و شیخ فضل الله نوری جمهوری اسلامی می شوم» هرچند که این اعتراض مورد بیاعتنایی [آقا] ی خمینی واقع گشت. در حقیقت آنچه ایشان مطمح نظر داشتند اینکه؛ راه را برای چنین اعتراض ها و انتقادها به منظور احقاق حق «اقلیت های شیعی» در دیگر کشورها را باز نمایند..
در واقع بر اساس گفته ایشان در این باره و در چنین هنگامه ای به منظور اصلاح عبارت یاد شده که ابتناء داشت بر دو صفتِ برگزیده ی «مرد و شیعی» بودنِ رئیس جمهوری اصطلاحِ «رجال» را وارد قانون اساسی در بخش شرایط اساسی ریاست جمهوری، جایگزین«مرد» نمودند که البته معنا و مفهوم حقیقی «رجال» همانا شخصیتهای سیاسی است که میتواند «زنان» را نیز در برگیرد. اما «شیعی» بودنِ رئیس جمهوری باید «تصریح» میشد که انجام یافت. و این در حالی است که به استناد اصل های(12 و 13) قانون اساسی مذاهب دیگر دارای احترام کامل بوده و به رسمیت شناخته می شوند. شایان توجه است که پس از تدوین پیش نویس قانون اساسی که با تائید روح الله خمینی و مراجع آن زمان،صورت گرفت، مساله برگزاری انتخابات مجلس موسسان مطرح گردید، اما چون در کنار مجلس موسسان، شورای نگهبان وجود داشت که مشتمل بر یازده عضو، شش عضو حقوق دان و پنج عضو دیگر از مجتهدینی بود که در مجلس شورای ملی (رژیم پهلوی) به عنوان نمایندگانِ مردم مجتهدینی را انتخاب میکردند تا انطباق قوانین با شرع را بررسی نماید. اما در زمان استقرار روحانیون (بهمن 1357 و...) شورای نگهبان دو وظیفه بر عهده داشته است: - بررسی مصوبات مجلس ناقض قانون اساسی نباشد - اینکه قوانین ناقض احکام دینی و شرعی نگردد. در حقیقت از جمله روحانیونِ عضو شورای انقلاب همچون بهشتی، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی… در مخالفت با برگزاری انتخابات مجلس موسسان؛ با اصرار بر رفراندوم گذاردن پیش نویس قانون اساسی که به تائید و امضای خمینی رسیده بود پیشتازبر دیگر همفکران خود بوده و اعلام نمودند که نیازی به مجلس موسسان نیست. از دیگر سو آقای طالقانی در خصوص تدوین پیش نویس قانون اساسی بر این نظر بود که:« مردمی هستند در دنیا که (15) سال است انقلاب کرده اند، هنوز قانون اساسی ندارند، حالا همه کارهامان درست شده که این مساله را دنبال کنیم؟… تدوین قانون اساسی برای کشورهایی که قانون ندارند شاید ضروری باشد؛ اما ما که انقلابمان اسلامی است و اصول اسلام در مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… به طور کلی مشخص است؛ این امر (تدوین قانون اساسی) یک امر تقلیدی است.»
وی ادامه می دهد:« اولاً در اسلام قانون اساسی، اصولش مِبَیَّن است و ثانیاً، انقلاب ما اسلامی است...»
در حقیقت منظور [آقا] ی طالقانی ار این اظهارات این بود که:« نیازی به قانون اساسی نداریم!»
و یا [آقا] ی مهدوی کَنی از دیگر اعضای شورای انقلاب گفته بود:« ما اصلاً نیاز به انتخابات و مجلس نداریم؛ آیت الله خمینی «امیرالمومنیین» است و والی و وزیر انتخابی و مملکت را اداره کنند. در اسلام اصلاً انتخابات نداریم و...» (!)
اصول اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و ایرادات وارده بر قانون اساسی در خصوص انطباق اصول قانون اساسی با اصل هایی از اعلامیه جهانی حقوق بشر، مهدی بازرگان نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی در یکی از پاورقی های کتاب خود؛ راهِ طی شده بعضی از اصول اعلامیه حقوق بشر را با برخی آیات قرآنی مطابقت میدهد و می گوید:« آیات قرآنی مؤید این حقوق هستند. حتی در مرامنامه های حزبی و… که بعدها تأسیس شد بر رعایت قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر تأکید میورزد.(!) اکنون پرسش این است که ممکن است برخی اصول قانون اساسی(جمهوری اسلامی) با مواد اعلامیه حقوق بشر در تعارض و تناقض باشد؛ در حوزه کنش سیاسی و اجتماعی این تناقض چگونه مرتفع و حل می گردد؟ [آقا] ی ابراهیم یزدی اینگونه پاسخ داده است:« پیرو اعلامیه جهانی حقوق بشر یکسری معاهدات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی است که در آن تأکید گردیده که اجرای اعلامیه حقوق بشر باید در هماهنگی با فرهنگهای بومی باشد، یعنی کسانی که این اعلامیه را تدوین کرده اند، توجه داشتهاند که در مواردی ممکن است بین اصولی از اعلامیه و فرهنگ و باورهای ملی یک کشور معارض باشد. بر این اساس ما نیز چنین تعارضاتی را که وجود دارد می پذیریم؛ اما «اولویت» را به قانون اساسی کشور خودمان میدهیم چون ما تابع این مملکت و این قانون اساسی هستیم و نه اعلامیه حقوق بشر و در صورت تعارض بین اعلامیه و قانون اساسی می گویئم که ما به قانون اساسی جمهوری اسلامی التزام داریم.»
اصلاح طلبی دراین باره [آقا] ی ابراهیم یزدی بر این نظر بود:« جنبش اصلاح طلبی باید نیرویی تاثیرگذار بر ساختار حقیقی باشد و رفتارها را محدود در حدود قانون و حقوق کند، پس باید ساختار حقیقی را بدون دست زدن به ساختار حقوقی تغییر داد.» (!)
نافرمانی مدنی وی نافرمانی مدنی را یکی از ابزار اصلاح قانون بشمار می آورد؛ اما بر این امر تأکید می ورزید که:« نافرمانی مدنی همیشه برای اعتراض به قانون ( مانند مجازات مرگ، قطع عضو و….) نیست، بل، اعتراض به رفتارهای حاکمان به کار می رود.» و بر همین سیاق باور داشت که در نافرمانی مدنی نباید «ساختارشکنی» شود زیرا در این صورت «نقض غرض» می شود. ایشان در جایی دیگر می گوید:« میبینیم و میشنویم که در برخی اعتراضات شعارهای ساختارشکنانه سر می دهند؛ این شعارها «نقض غرض» است و حرکت مدنی را به ضد خودش تبدیل می کند. بنابراین شعارها نباید معطوف به ساختارشکنی باشد. افزون بر این موارد وی یادآور میشود که:« ممکن است ما نیز انتقاداتی به حکومت و حاکمان داشته باشیم اما بیان این انتقادات همیشه باید با حفظ موازین و در چارچوب ساختار موجود باشد، یعنی شعارها ساختارشکنانه نباشد.»
اصل رهبری ولایت فقیه اساساً بحث ولایت فقیه طی مدتی که [آقا] ی خمینی در پاریس و در مصاحبههایی که ایشان با خبرنگاران انجام داده بودند؛ هیچگاه مطرح نگردید. اما در مجلس خبرگان رهبری قانون اساسی این اصل طرح و به تصویب رسید. در این باره [آقا] ی بازرگان بیان کرده بود:« که چون ایشان به عنوان رهبر انقلاب در همه امور و کارها دخالت دارد، بهتر است در قانون اساسی جایی برای رهبر در « نظر گیریم تا به دخالت های رهبر [خمینی] پوشش و اعتبار قانون داده شود و افزوده بود که ولایت فقیه قبایی بود که تنها به قامت [آقا] ی خمینی دوخته شده بود.» در حقیقت میتوان اظهاراتِ مهدی بازرگان را اینگونه تفسیر نمود که:« اساساً اصل ولایت فقیه فارغ از هرگونه اشکال و ایراد حقوقی، سیاسی و فقهیِ دیگر تنها میتوانست متناسب با شخص [آقا] ی خمینی نوشته شده باشد و قابل تسری دادن به دیگری، تحت عنوان یک اصل قانونی نبوده است! فراتر از این قانون اساسی [در یک نظام دموکراتیک] به عنوان «جلوه گاه نظم درجامعه در وجه عام تدوین میگردد که به تَبَع آن دیگر قوانین نیز با همین ویژگی عموم مطلق تدوین و به تصویب می رسند.» و بدین اعتبار نمیتوان اصلی از اصول قانون اساسی را در «وجه خاص، متناسب با یک فرد خاص و ایضاً در یک دوره خاص» تدوین نموده و مصوب کرد. زیرا اصول قانون اساسی باید بگونه ای تحریر گردد که قابل انطباق با هر فرد و هر عصری واقع شود. افزون بر این اصل ولایت فقیه با آن کیفیتی که در مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح گردید، اساساً موجب دوگانگی در مرکز قدرت گردید. با توجه به اینکه مساله تغییر دوباره اصل ولایت فقیه و احتمال شورایی شدن رهبری و به ویژه اِعمال محدودیت در اختیارات ولی فقیه ( از جمله تفویض اختیار در فرماندهی کل قوا، از خامنه ای به یکی از ارتشیان که چندی پیش انجام یافت) که اکنون رُخ داده است میتوان بیان داشت که یک اصل از قانون اساسی (اصل رهبری ولایت فقیه) به دلیل استعمال از «وجه خاص» قانون؛ طی چهار دهه دوبار مورد بازنگریِ قانونی قرار می گیرد!» حال آنکه کل قانون اساسی هیچگاه مورد بازنگری، اصلاح و ….قرار نگرفت از دیگر فراز فلسفه قدرت در این قانون به عنوان عوامل درونی، اساسا به نحوی بیان شده است که قانون گذار اساسیِ ایران بی آنکه به جزم «تفکیک قوا» و اصول مورد نظر دموکراسی های پارلمانی اعتنایی داشته باشد، و با توجه به «حاکمیت واحد و اختصاص تشریع به خداوند و تسلیم در برابر امر او»، گرچه به ظاهر قوای سه گانه را از هم تفکیک کرده است(اصل57)اما همه و همه در جهت تحقق آن حاکمیت واحد، به نهادهای رهبری، مجلس شورای اسلامی، قوه مجریه، قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی امنیت ملی تفویض شده است .این نهادها بی آنکه تساوی، جدایی، توازن و یا سلسله مراتبی میان آنها برقرار باشد، موظف شده اند در راه تحقق آرمان اساسیِ نظام اسلامی یعنی حکومت «قرآن» گام بردارند. همچنین عوامل بیرونی قانون اساسی و اقتدار بی چون و چرای رهبری )اصل110)، که به تفصیل در این اصل بیان شده، اما وی اختیارات دیگری نیز دارد که بر مبنایی فراتر از قانون اساسی استوار گشته و آن «کتاب، سنت و فتاوی مسلم فقهای شیعه است. نیز اختیارات رئیس جمهور در اِعمال سیاست های ملی و خارجی، دخالت مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی امنیت ملی در امر قانون گذاری، دریچه های نظام گشوده می گردد؛ نخستین دریچه، احکام شریعت، دومین دریچه، قانون اساسی مخدوش شده، و سومینِ آن که به باور کسانی، عامل حیاتِ انقلاب است همانا«ولایت مطلقه امر و امامت امت» است
پایان سخن بنابر آنچه پیش گفته؛ میتوان بیان داشت که به رغم اظهارات [آقا] ی یزدی در خصوص «چیستی جمهوری اسلامی» در قانون اساسی هیچگونه تعریف و تبیین روشن و واضحی در این امر به عمل نیامده است. تنها در مقدمه قانون اساسی این رژیم آورده شده است:« این قانون مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبیِ «امت اسلامی» است! فراتر از این موارد قانون اساسی جمهوری اسلامی دارای ایرادهای فراوان اعم از تناقضات، تعارضات حقوقی و قانونی است. قانون اساسی که همه اصول آن فاقد شفافیت و وضوح در عبارات بوده و ایضا مشروط و معلق بر شرط دیگری بوده باشد دارای فقد ضمانت اجراست و این در حالی است که در جایی دیگر از مقدمه همان قانون در خصوص شیوه حکومت در اسلام اشعار می دارد:» ... برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی [ملتی] هم کیش و هم فکر است که به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) حرکت و انسجام می یابد...« بر این اساس و بر چنین پایه ای، ویژگی بنیادی این انقلاب را«مکتبی و اسلامی» بودن آن می داند و در پاراگرافی دیگر اعلام می نماید:»رسالت قانون اساسی این است که زمینههای اعتقادی نهضت را عینیت بخشیده و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان باارزش های والا و جهان شمول اسلامی پرورش یابد.»!
بدین سیاق میتوان اظهار داشت که اگر ارزشهای والا و جهان شمول اسلامی آنگونه که در قانون اساسی به صراحت بیان گردیده است در اعدام های خودسرانه و فراقانونی، قطع عضو، تجاوز و گسترش روزافزون فحشا و… چیرگی مستکبرین بر مستضعفین ( شعارهای روح الله خمینی) خلاصه میشود ، پس؛ جمهوری اسلامی ارزشمندترین آموزه های غیر بشری را وارد جامعه ایرانی نمود و این کم موفقیتی نیست! و یا در بخش «شیوه حکومت در اسلام» در همان قانون مقرر شده است:«… قانون اساسی تضمین گر نفی هرگونه استبداد فکری، اجتماعی و انحصار اقتصادی است و در خط گسستن سیستم استبدادی و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش می کند...» حال آنکه این عبارت مغایرت با وجود زندانیان سیاسی/ عقیدتی داشته که یا اعدام شده اند و یا حکم اجرای مجازات مرگ[سلب حیات، اعدام] را دریافت کرده اند. دارد از جمله سهیل عربی (به جرم سب النبی/توهین به مقدسات)، و یا حبس و شکنجه معترضان دیماه 1396 و آبانماه 1398 که برخی از آنان به اتهامات واهی مفسدفی الارض و یا جاسوس کشورهای بیگانه اعدام شدند.همچنین ممانعت و محروم سازی بهائیان از برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی آنان!
منابع: - اسناد طبقه بندی شده ی محرمانه در واشینگتن - کتاب: انقلاب ایران در دو حرکت مؤلف مهدی بازرگان انتشار سال(1363) - کتاب: از آزادی تا شهادت، محمود طالقانی، انتشارات ابوذر، ج(2)، اسفندماه (1359) - کتاب: آخرین تلاشها در آخرین روزها، مؤلف ابراهیم یزدی، انتشارات قلم، سال (1379)
نیره انصاری، حقوق دان، متخصص حقوق بین الملل خصوصی،کوشنده حقوق بشرو رئیس کمیسیون حقوقی جمهوری خواهان سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی) 13،4،2021 [ شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 20:57 ] [ Nayerehansari ]
[ جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 20:4 ] [ Nayerehansari ]
بايكوت و ممنوعيت خريد و ورود واكسن كرونا توسط رهبر جمهوري اسلامي! [ جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 20:2 ] [ Nayerehansari ]
ماده 1) همهی انسانها آزاد و با کرامت و حقوق برابر زاده میشوند. همه از خرد و وجدان بهرهورند و باید با یکدیگر رفتاری برادرانه داشته باشند. آزادی، برابری، برادری آزادی تفسیر: همهی آدمیان آزاد زاده میشوند و حق دارند که به گونهی برابر از آزادی برخوردار باشند. مفهوم آزادی در این جا، «آزادی طبیعی» و بیکران نیست. بل، آزادی هر فرد در چهارچوب قانون تعریف و محدود میشود تا موجب آزار و ورود آسیب به آزادی دیگری نباشد. بنابراین آزادی فرد، چه در محدودهی خصوصی و چه در حوزهی همگانی، به استناد قانون تعریف و تبیین میشود. از این رو، فارغ از فرهنگ و سنت حاکم بر یک جامعه، تعریف مدرن آزادی یک تعریف حقوقی است و نقد آن نیز یک نقد حقوقی میباشد. برابری برابری به این معنا نیست که وضعیت مالی و مادی یکایک افراد یا تواناییهاشان همسان باشد. در این جا دولتها موظفند با وجود این تنوع و گوناگونی افراد، تمامی تدابیر خود را به کار ببندند تا همهی انسانها از امکانات برابر به منظور رشد و بالندگی بهرهمند شوند. در خصوص«آزادی طبیعی» میتوان گفت که اعلام برابری طبیعی انسانها به هنگام زاده شدن عنوان شده است و این خود اشاره به مبنای طبیعی آن دارد. در حقیقت یکی از مبانیحکومت قانون، اصل برابری است. این حق توسط قوانین اساسی و دادگاههای قانون اساسی کشورهای گوناگون از جمله دولتهای اروپایی، دیگر کشورها و دیوان عالی ایالات متحده مورد تائید قرار گرفته است. [اگرچه برابری بطور کامل در آمریکا محقق نگشته، اما در همه بخشهای زندگی اجتماعی این کشور رخنه کرده و در حال جا افتادن است.] این وضعیت: * تساوی افراد در برابر قانون تساوی افراد در برابر قانون و حاکمیت قانون لازم و ملزوم یکدیگرند. شرط اصلی و برجسته در حکومت قانون، همانا تساوی افراد در برابر قانون است. معنا اینکه قوانین به گونهای نوشته گردند که اساس و بنیان آنها، برتری یک قشر یا طبقه بر دیگران نباشد. هیچ فردی از مقامات و ماموران دولت مستثنا از پیروی قانون نباشند. هر یک از ماموران حکومت، از عالی ترین درجه تا پایینترین رده، مانند هر شهروند عادی و فارغ از مقام، به دلیل تجاوز به قانون یا تخطی از قانون قابل پیگرد قضایی و مجازات قانونی باشند. ماده5) شکنجه/ Torture بحث از شکنجه؛ گفتگو در خصوص انسان است و آزار جسمی و روانی او از جمله رفتارهای غیر انسانی که به منظور اخذ اقرار یا اطلاعات از سوی متهم یا مطلع صورت میگیرد. اذیت و آزار روحی و جسمی متهم و یا مطلع است که در حقوق کیفری/جزایی تحت عنوان «شکنجه» مورد تفحص و بررسی قرار میگیرد. ممنوعیت شکنجه تفسیر: ممنوعیتِ شکنجه یکی از برجسته ترین اجزاء حقوق بشر است که بدون اما و اگر میبایستی رعایت شود و هیچگونه سازشی را نمیپذیرد و این صرف نظر از آن است که متهم پیش از آن چه تخلف یا جنایتی را مرتکب شده باشد. با این حال، این یک واقعیت حزن انگیز است که در بسیاری از نقاط جهان (از جمله ایران) هنوز شکنجه رواج دارد. شکنجه اساساً یا برای بدست آوردن اطلاعات و یا گرفتن اعتراف یا برای ترساندن مردم به کار بسته میشود. شکنجه یکی از خشنترین و غیراخلاقیترین رفتارها و کیفرهاست که به گونهای سیستماتیک به اجرا در میآید تا قربانی را در هم بشکند و روح و پیکر او را نابود سازد. از آن جا که بسیاری از دولتها نمیتوانند آشکارا شکنجه کنند، امروزه به روشهایی متوسل میشوند که اثبات آن بسیار دشوار است. مانند شکنجههای روانی، تجاوز جنسی و شوک الکتریکی و غیره که تحت عنوان شکنجه سفید بیان میشود. اصل «38» قانون اساسی، اصلِ ناظر بر شکنجه است. اما افزون بر قاعده منع شکنجه اصول دیگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نیز در قوانین اساسی دیگر کشورها وجود دارد که منعکس کنندهی بخشی از قواعد کیفری در متن قانون اساسی است و در حقیقت یکی از مهمترین آنها قاعده «منع شکنجه» است. اصل 38 این قانون، دلالت بر ممنوعیت شکنجه دارد. یعنی منع شکنجه ابتناء دارد بر قاعدهای که چه در سطح حقوق بین المللِ عرفی و یا در سطح بین الملل قراردادی از آن به عنوان«قاعده منع شکنجه» یاد میشود. نقطه عطف این قاعده بین المللی، کنوانسیون 1981 سازمان ملل متحد است. مقایسه حقوق کیفری جمهوری اسلامی ایران در خصوص منع شکنجه با اسناد بینالملل طبیعی است که حقوق کیفری هر کشوری مختص آن کشور بوده و منابع آن نیز از ادیان، رسوم، آداب و تفکرات مردم همان کشور نشأت مییابد. بدیهی است که سرچشمهی حقوق کیفری ایران در وهله نخست از حقوق کیفری اسلام منبعث شده است و قانون اساسی ایران نیز که تجلیگاه و خواستگاه حقوق کیفری اسلامی را به تصویر کشیده است «شکنجه را به طور عام منع نموده» و میتوان اینگونه گفت که همسو با اسناد بینالمللی است؛ اما قوانین عادی ایران در خصوص شکنجه کاستیهایی دارند که در ذیل بیان میگردد: الف- اسناد بین المللی شکنجه را تعریف و مصادیقی از آن را صریحاً برشمرده و بیان داشتهاند. اما در حقوق کیفری جمهوری اسلامی به رغم مطرح نمودن شکنجه در قانون اساسی؛ آن را تعریف ننموده است و مصادیق آن ظاهراً در حقوق ایران منحصراً به آزار و اذیت جسمی است. ب- مفهوم شکنجه در اسناد بینالمللی گستردهتر از مفهوم آن در حقوق کیفری ایران است. ج- اگرچه حقوق کیفری ایران اقتباس یافته از حقوق اسلام است و در اعلامیهی قاهره بر ضرورت منع شکنجه ی روحی و روانی صراحتاً تأکید و اشاره شده است، حقوق ایران اما در این زمینه فاقد ضمانت اجراء است. د- صرفنظر از ضعف حقوق کیفری ایران در تعریف شکنجه، حقوق جزای ایران [قانون مجزات اسلامی] تنها از مجازات عاملانِ اذیت و آزار بدنی یاد کرده؛ و بدینسان کیفر و مجازاتی برای دیگر گونههای شکنجه از جمله و منجمله «شکنجه روحی و روانی» پیشبینی نکرده است. فراتر از این حقوق ایران هیچ مصداقی از شکنجه را به طور مطلق ممنوع نکرده است و حتی نتوانسته تا بر اساس قانون اساسی تعریفی واضح و روشن از شکنجه به دست دهد. قانون اساسی ایران شکنجه را به طور «عام» منع نموده است. در حقیقت میتوان بیان داشت که «همسو» با اسناد بین المللی است، اما قوانین عادی ایران در خصوص شکنجه دچار کاستیهایی هستند. به ویژه که شکنجه روحی و روانی را مطمح نظر قرار نداده است. بدین اعتبار در خصوص منع شکنجه قوانین عادیِ جمهوری اسلامی نتوانسته هدف قانون اساسی و اسناد بینالمللی که شکنجه را به طور مطلق ممنوع کرده است را تأمین نمایند و نظرگیرندهتر آنکه نتوانسته است به موجب قانون اساسی تعریفی روشن، واضح، بدون اجمال و ابهام از شکنجه ارائه دهند. در حقیقت قانونگذار باید مقررات ناظر بر اذیت و آزارهای بدنی و سایر مواردی را که میتوان در راستای قاعده منع شکنجه و دیگر رفتارهای در حکم شکنجه برشمرد، میبایستی در قانون قرار داده و یکپارچه سازی نماید. زیرا این اقدام میتواند به منظور به رسمیت شناختن اصول قانون اساسی ناظر بر منع شکنجه در قوانین کیفری داخلیِ ایران مؤثر بوده و بتواند تاحدی سیاست کیفری حاکم بر منع شکنجه را از شکل مقررات پراکندهی کنونی خارج نماید. واکنشهای بینالمللی در مورد نقض مستمر حقوق بشر سایت سازمان ملل نوشت: «زید رعد حسین، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل در تاریخ (6ژوئن 2017/17دی 1395) از نگرانیاش در مورد خودداری چند کشور در دادن امکان دسترسی به دفتر او یا به مکانیزمهای حقوق بشری شکایت کرد. او اضافه نمود که در ماههای اخیر، وقایع شرمآوری از اهانتها و تهدیدات شخصی علیه گزارشگران ویژه وجود داشت که مرا بسیار نگران کردهاست. دولت ایران از جمله دولتهایی است که قطعنامههایی را که برای آن قیم مشخصی تعیین میکند را رد کرده و در نتیجه به گزارشگر ویژه اجازه دیدار از کشورشان را نمیدهد.» اوایل اسفند 1397 (فوریه 2019) کارشناسان سازمان ملل بار دیگر اعدام نوجوانان در ایران را محکوم کردند. این کارشناسان که از جمله به اعدام قریبالوقوع محمد کلهری اشاره کردهاند، عبارتند از: نیلز ملزر گزارشگر ویژه شکنجه از سوئیس، آگنس کالامارد گزارشگر اعدامهای خودسرانه از فرانسه، رنیت وینترز مدافع حقوق کودک از استرالیا و جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در ایران. ۲۲اکتبر ۲۰۱۹ جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران، نقض حقوق بشر در ایران را موجب نگرانی دانست و ادامه اعدامها بخصوص نوجوانانی که مرتکب جرم قبل از سن ۱۸ سالگی شده بودند را محکوم کرد، بهطوری که در سال جاری ۲ نوجوان و در سال گذشته ۷ نوجوان اعدام شدند. وی همچنین تبعیض و سرکوب علیه اقلیتهای مذهبی و قومی از جمله کرد و بلوچ و عرب و همچنین بهائیان را مورد انتقاد قرار داد و محکوم کرد. جاوید رحمان آزار و اذیت و شکنجه مدافعان حقوق بشر، وکلا، روزنامهنگاران، معلمان، کارگران، فعالان محیط زیست و فعالان مدنی را غیرقابل قبول دانست و تأکید کرد که این موارد را در گزارش جدید خود به کمیته سوم سازمان ملل با جزئیات کامل شرح دادهاست. ۷ نوامبر۲۰۱۹ نیز سازمان عفو بینالملل طی اطلاعیهای از جامعه جهانی خواست وخیمتر شدن وضعیت حقوق بشر در ایران را محکوم کند. فیلیپ لوتر مدیر بخش پژوهشها و امور حقوقی خاورمیانه و شمال آفریقای عفو بینالملل، در این اطلاعیه گفت: «فهرست موارد هولناک نقض حقوق بشر در ایران، از جمله اعدامهای هراسآور تا آزار بیامان و تعقیب کیفری مدافعان حقوق بشر، تبعیض فراگیر علیه زنان و اقلیتها و استمرار جنایات علیه بشریت، نشانگر وخیمتر شدن شدید وضع حقوق بشر در کارنامه این کشور است.» در نوامبر ۲۰۱۹ کمیتهی سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد نقض حقوق بشر در ایران را با صدور قطعنامهای محکوم کرد و بازداشتهای خودسرانه، تبعیض علیه زنان، شرایط زندانها و تداوم آزارهای سازمانیافته در این کشور علیه اقلیتهای مذهبی اشاره کرد و نسبت به این موارد ابراز نگرانی کرد. برای نمونه عطف به تازهترین گزارش جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای حقوق بشر در ایران که بهیقین دارای کاستیهای زیادی است، «تا نیمه ماه ژوئیه سال جاری، دستکم ۱۷۳ تن در ایران اعدام شدهاند. در این گزارش تصریح شده است که شماری از وابستگان اقلیتها نیز در بین اعدامشدگان بودهاند. افزون بر آن، در این گزارش آمده است که دو نفر از کسانی که در سال جاری اعدام شدهاند ۱۷ سال سن داشتهاند. جاوید رحمان در گزارش خود اعلام کرده است که در سال ۲۰۱۸ هفت نوجوان در ایران اعدام شدهاند. در حقیقت در سایه این سیاست انکار و تهدید حکومت اسلامی است که ما شاهد موج دستگیریهای کور، بازداشتهای خودسرانه، شکنجه و افزایش اعدام در ایران هستیم. پهن کردن انواع و اقسام تورهای پلیسی و امنیتی و دستگیری فعالان مدنی، اجتماعی و یا کارگران و کشاورزان که برای بدیهیترین خواسته خود بپا خاستهاند، ادلهای بر وضعیت وخیم حقوق انسانی در دیکتاتوری ولیفقیه هست. بر اساس موارد بیشماری از نقض مستمر حقوق بشر در ایران توسط نظام اسلامی و به ویژه با توجه به اعتراضات مردم ایران در دوهفته گذشته که منتج به جانباختن بسیاری از معترضان گردید. اکنون به استناد: – نقش و مسئولیت اصلی این شورا به استناد ماده 24 منشور «حفظ صلح و امنیت بینالمللی است و باید در اجرای این وظیفه برپایه اهداف و اصول ملل متحد عمل کند.» همچنین بر اساس فصل (7)منشور: عمل در حالت تهدید علیه صلح، نقض صلح و تجاوز به موجب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد شورا قدرت زیاد و گستردهای برای ارزیابی تصمیمهای گرفته شده در وضعیتهای «تهدید صلح جهانی، تخطی از رویههای صلح، یا اعمال خشونت و زور» در سطح جهانی دارد. در چنین وضعیتهایی، کار شورا محدود به توصیه نمیشود و میتواند اقدامات جدی مانند استفاده از نیروهای مسلح نظامی انجام دهد. همچنین شورا میتواند بنابر این فصلِ منشور، افراد متهم به نقض قوانین بشردوستانه و حقوق بشر بین المللی و به ویژه به اتهام ارتکاب جنایت علیه بشریت را در دادگاه کیفری بین المللی محاکمه و تحت پیگرد قرار دهد، زیرا رهبران کشورهای جهان نیز در اجلاس جهانی سران ۲۰۰۵ اعلام کردهاند: «جامعه بینالمللی از طریق سازمان ملل، مسئولیت دارد از ابزارهای مناسب دیپلماتیک، انساندوستانه و امکانات دیگر براساس فصل های ۶ و ۷ منشور برای کمک به محافظت از جمعیتها (افراد غیرنظامی) در برابرکشتار جنگی، جنایات جنگی، پاکسازی قومی و جنایت علیه بشریت سود برد. در اینزمینه ما رهبران آمادهایم در صورتیکه روشهای مسالمتآمیز ناکافی باشد و مسئولان ملی آشکارا در محافظت از مردم خود در خصوص این جرایم بین المللی کوتاهی کنند، اقدام دستهجمعی به عمل آوریم.» فراتر از این شورا میتواند اتباع کشورهایی را که به عضویت دیوان بینالمللی کیفری درنیامدهاند برای بازجویی و محاکمه فرابخواند. – صلاحیت: «این شورا در مقام قانون گذار بینالمللی قرار داشته و دارای ضمانت اجرا است.» وظایف و اختیاراتِ مشترک شورای امنیت و مجمع عمومی ملل متحد: درخواست نظر مشورتی از دیوان بینالمللی دادگستری در خصوص «هر» مسئله حقوقی»! و به ویژه با توجه به اینکه این شورا در مقام قانون گذار بینالمللی قرار داشته و دارای ضمانت اجرا است (که این امر از ویژه تفاوتهای این شورا با سازمان ملل متحد است) ضرورت دارد که این شورا اقدام به ورود به پرونده «نقض حقوق بشر» در ایران که منتج به صدور قطعنامههای متعدد از سوی سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای حقوق بشری شده و همه نمایانگر این است که طی چهار دهه این نقض حقوق بطور مستمر توسط نظام فقاهتیِ فاقد مشروعیت، علیه مردمان آن کشور انجام یافته، نماید. البته این اقدام مستلزم فراهم آمدن تمهیداتی از سوی وکلا و حقوق دانان ایرانی در اروپا و آمریکا ست و بدینوسیله از تمام همکاران گرامی درخواست میگردد تا برای ارجاع این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل متحد یاری رسانند. زیرا یکی از اختیارات نامحدود این شورا، تشکیل یک کمیسیون حقیقت یاب برای پیگیری و مستندسازی پروندههای حقوقی است. و در این مسیر وکلا و حقوق دانان خارج از ایران میتوانند با تشکیل یک کمیسیون حقوقی، اقدام به ارائه مستندات معتبرِ حقوقی در خصوص نقض حقوق بشر در ایران نموده و کمیسیون «حقیقت یاب» شورای امنیت سازمان ملل یاری رسان باشند! بدیهی است که بررسی و رسیدگی به چنین پروندهای نه تنها منجر به صدور قطعنامه نمیشود، بل، با توجه به اختیارات گسترده این شورا و به ویژه با دریافت نظریههای مشورتی دیوان بینالمللی دادگستری که یکی از نهادهای وابسته به این شورا است میتواند به عنوان عاملی بازدارنده و به ویژه اجرای عدالت از ادامه کشتار مردمان جامعه ایران توسط حکومت سرکوبگر و جنایتکار اسلامی ممانعت بعمل آورد. بدین اعتبار این امر میتواند راه حل سودمندی حتی برای دیگر همسایگان و کشورهای مسلمان نشین با حاکمیت اسلامی باشد. نیره انصاری، حقوق دان، متخصص حقوق بین الملل و کوشنده حقوق بشر فوریه2021 بهمن ماه 1399
[ سه شنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 19:28 ] [ Nayerehansari ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |